سینه ای  کز معرفت گنجینه ی اسرار بود / کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود / سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود

آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی / از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود

گردش گردون دون  بین کز جفای سامری / نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود

ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر / گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود

صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه / روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود

شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان / آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود

از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز / تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود

گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد / لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود


آیت الله غروی اصفهانی(دیوان کمپانی)


منبع : دیوان اشعار فاطمیه

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

آن یار که عهد دوستاری بشکست

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

ی ,، ,ای ,سینه ,بنده ,آنکه ,ی اسرار ,سینه ای ,گنجینه ی ,اسرار بود ,معرفت گنجینه

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خلاصه کتاب اداره امور عمومی تطبیقی فرل هدی pdf verpoh وبلاگ شخصی آرمین محمد زاده کنتاکتور سه فاز و تکفاز دلنوشته ها سالن غذا نسلینه بهترین برنامه های اندروید aluminumextrusion137777 نمونه سوالات آزمون قضاوت شورای حل اختلاف 96